مطمئنا این غزل یکی از زیباترین غزلیات سعدی است و لذت این زیبایی صد چندان خواهد شد وقتی این غزل را با صدای استاد شجریان گوش دهیم. قدرت توصیف لحظه ای که استاد “حال غرقه در دریا” را بیان می کند، ندارم. چنان زیبا این لحظه را با آوای دلنشین خود به تصویر می کشد که روح آدمی را به پرواز وا می دارد.
در ادامه نکات و معانی ابیات گفته خواهد شد:
بیت نخست:
محبوبِ سیم اندامِ سنگین دل: اگر چه در ادبیات عربی تتابع اضافات عیب محسوب می شود اما سعدی در اینجا به طرز شگفتی، زیبا و هنرمندانه استفاده کرده است.
کل مصراع دوم کنایه از رهایی از مشکلات و سختی ها ست.
تکرار: “خار”، “پا”
جناس: “گُل” و “گِل”.
معنا: اگر محبوب سپید اندام سخت دل من بازمی گشت، مرا از تمام مشکلات و گرفتاری ها نجات می بخشید.
بیت دوم:
ایا: حرف ندا
خرگاه: خیمه و سراپرده بزرگ.
خورشید خرگاه: استعاره از معشوق.
محمل: کجاوه، هودج، عماری یا تختی که بر شتر می بندند.
معنا: ای باد سحرگاهی اگر می خواهی که این شب، روز گردد، دامن کجاوه را یکسو بزن تا چهره معشوق که همانند خورشید تابان است، ظلمت و تاریکی شب را از بین ببرد.
بیت سوم:
شاید: شایسته است.
مستعجل: شتابنده، شتاب کننده.
واج آرایی: “ش”.
معنا: اگر معشوق روزی ادعا کند و نشان دهد که میخواهد عاشقان خود را از بین ببرد؛ شایسته است که هزاران صید در حالی که در ریخته شدن خونشان عجله دارند به نزد او بروند.
بیت چهارم:
بگسل: رها کن.
معنا: همنشینان من که برخلاف بینش و اعتقاد من هستند، از من عاجزانه می خواهند که او را رها کنم.
بیت پنجم:
معنا: انسان دانا به کسی که عاشق را سرزنش می کند چه بگوید؛ زیرا کسی که بر ساحل امن خوابیده است حال کسی که گرفتار طوفان دریاست را نمی فهمد.
بیت ششم:
معنا: اگر دستان نازنینش را با خون من آلوده کند شایسته است؛ حقیقت مطلب این است که از کشته شدن خودم خشنود نیستم بلکه دست و پنجه قاتل را دوست دارم.
بیت هفتم:
نکته: احتمالا هر دو بیت بالا در ادامه نصیحت سعدی به انسان داناست، در بیت “به خونم گر بیالاید…” سعدی شدت عشق خود را توضیح می دهد که برای دیدن دست و پنجه نگارم، حاضر به مردنم و در ادامه در بیت بعد خطاب به انسان دانا می گوید که اگر کسی عاقل باشد، عاشق را به نزد معشوق می رساند و…
معنا: اگر کسی عاقل باشد می داند که مجنون بی قرار است و صبر ندارد، بنابراین شتر خود را در کنار منزل لیلی می خواباند.
بیت هشتم:
معنا: ذات عقل به گونه ایست که فکر و غم تولید می کند، ای انسان خردمند اگر به دنبال آسودگی هستی تنها راه عاشق شدن است.
بیت نهم:
بهل: بگذار.
سودا: خیال.
زهی: کلمه اظهار شگفتی.
معنا: تا زمانی که پای من راه می رود، جویای وصال خواهم بود، بگذار تا عقل بگوید عجب خیال بیحاصلی.
بیت دهم:
معنا: وقتی در کنار معشوق نشسته ای و بیخبر از دنیا و آخرت، محو تماشایش هستی، نقش و نگارهایی شگفت برخلاف هنرنمایی رومیان و چینیان خواهی دید.
بیت یازدهم:
معنا: تنها سعدی باید در معنای عشق سخن بگوید؛ چرا که تنها سخن او از صمیم جان برمی آید و به همین خاطر است که بر دل می نشیند.