او می کشد قلاب را…

هر کس زبان شیرین پارسی را آموخته باشد، بی گمان با نام سعدی بزرگترین نویسنده و غزلسرای ایران آشناست و می داند که شهد کلام استاد سخن را حلاوتی دیگر است.سعدی غزل عاشقانه را به اوج هنری خود رساند، چنان لطیف و آبدار، سهل و ممتنع می سراید که به حق او را پیامبر شعر عاشقانه می نامند. شما را دعوت میکنم به خواندن غزلی زیبا از استاد سخن.

ز انــدازه بیـــرون تــشـنه‌ام سـاقی بـیــار آن آب را
اول مرا سیـــراب کـن وان گه بـده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فـراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
هــر پارســـا را کایـــن صنم در پیش خـــاطر بگذرد
چشمش بر ابــرو افکند باطـل کند محراب را
فریــــاد مـی دارد رقیــــب از دســت مشتــاقان او
آواز مطـــرب در حـــرم زحمت بـود بـوّاب را
من صیــــد وحشـــی نیستم در بنـد جان خویشتن
گر وی کمـان در می کشــد استاده‌ام نُشّاب را
مقدار یـــــار همنـفـس چــون من ندانـد هیچ کس
ماهــی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبــی تا میـــان، دستـــی و پایــی می‌زدم
اکـــنون همان پنداشتم دریـای بـی پایاب را
امــــروز حـــالی غـــرقـــه‌ام تا بـا کنــــاری اوفتم
وآنگه حکایـــت گویمــت درد دل غرقــاب را
گر بــی‌وفایـــی کردمـــی یــــرغـــو به قاآن بردمی
کان کافر اعـدا می‌کشد، وین سنگدل احباب را
سعــدی! چو جــورش می‌بری نزدیک او دیگر مـــرو
ای بی‌بــصر! من می‌روم؟ او می‌کشـد قلاب را

هر چند تمام غزلیات سعدی لطف و جذابیت خاصی دارد اما بی شک این غزل یکی از درخشان ترین و ناب ترین غزلیات اوست و بی شک زیبایی این غزل با آواز همایون شجریان دلنشین تر شده است. در ادامه کوشش خواهیم کرد آرایه ها، نکات، و معنای درستی را از آن ارائه کنیم.

ز انــدازه بیـــرون تــشـنه‌ام سـاقی بـیــار آن آب را
اول مرا سیـــراب کن وان گه بـده اصحاب را

بیت نخست: تکرار: کلمه آب هم در مصراع اول و هم در بخش دوم کلمه سیراب و اصحاب تکرار شده است.

تضاد: تشنه و سیراب.

تناسب: تشنه، ساقی، آب، سیراب.

استعاره: آب استعاره از شراب.

اصحاب: یاران، همنشینان.

معنا: ای ساقی بیش از اندازه تشنه ام، آن شراب را بیاور و اول مرا از شراب سیراب کن و بعد به دیگر همنشینان بده.

من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این
روز فـراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

بیت دوم: واج آرایی: “شین” و “خ”.

تضاد: روز و شب.

شب خوش گفتن خواب: ترک کردن خواب. ترک کردن خواب و اینکه خواب به چشم عاشق نمی آید و یا اگر عاشقی بخواب رود عاشقی صادق نیست یکی از مضامین رایج در ادبیات فارسی است. یکی از زیباترین داستان های گفته شد درباره این مفهوم را می توانید در مثنوی بخوانید: حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت

معنا: من نیز پیش از عاشق شدن به آسودگی می خوابیدم و از خواب خوش بیدار نمی شدم اما روزی که طعم هجران را چشیدم دیگر خواب و آسودگی را رها کردم.

هــر پارســـا را کایـــن صنم در پیش خـــاطر بگذرد
چشمش بر ابــرو افکند باطـل کند محراب را

بیت سوم: صنم: بت استعاره از معشوق.

خاطر: دل، ذهن، اندیشه. نکته: تشبیه ابرو به محراب و برتری نهادن آن بر این یکی از مضامین رایج در ادبیات فارسی است که یکی از زیباترین تصویر پردازی های آن در کلام خواجه حافظ آمده است:

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

نکته قابل توجه: معنای بیت بر پایه تضادی هنری شکل گرفته است چرا که فرد پارسا باید از بت بیزار باشد و رو به محراب آورد اما در این بیت این مفهوم کاملا بصورت برعکس اتفاق می افتد.

معنا: هرگاه این معشوق زیبارو از برابر دل و جان پارسایی عبور کند، و چشم آن پارسا بر ابروی او بیفتد، بلافاصله محراب را رها می کند و تمام توجه خود را به ابروی او معطوف می کند.

فریــــاد مـی دارد رقیــــب از دســت مشتــاقان او
آواز مطـــرب در حـــرم زحمت بـود بـوّاب را

بیت چهارم: رقیب: مراقب و نگهبان. در زمان قدیم و همچنین زمان ما! رسم بود که معمولا همراه معشوق شخصی فرستاده می شد تا مبادا عاشق بر معشوق دست درازی کند و … به این شخص “رقیب” گفته می شد.

بوّاب: نگهبان در، دربان.

نکته: چنانچه می دانیم در فرهنگ دینی ما هیچگاه نگاه مثبتی به مطرب وجود نداشته است، و مطرب را فاسق و گناه کار می پنداشته اند و طبیعتا مانع از حضور آنها در اماکن دینی می شده اند؛ در بیت مذکور نیز از آنجا که آواز خوانی مطرب در جایگاه مقدس(حرم) باعث ایجاد اسباب زحمت برای دربان آنجا می شود؛ چرا که مردم با اشتیاق به سمت مطرب هجوم می برند، سعدی نیز از این لطیفه استفاده کرده است و بیان می کند که وجود معشوق نیز برای رقیب(نگهبان و محافظ معشوق) باعث ایجاد زحمت و دردسر می شود.

معنا: همانگونه که آوازخوانی مطرب در حرم باعث ایجاد زحمت و دردسر برای نگهبان آنجا می شود، نگهبان معشوق نیز از شدت اشتیاق عاشقان تو، به زحت و دردسر می افتد.

من صیــــد وحشـــی نیستم در بنـد جان خویشتن
گر وی کمان در می کشـد استاده‌ام نُشّاب را

بیت پنجم: نُشّاب: تیرها، تیر انداز.

تناسب: میان “صید” و “در بند”.

کمان کشیدن: آماده شکار شدن.

معنا: من همانند شکار وحشی که تمام سعی و کوشش اینست که فرار کند و از جان خود در برابر شکارچی مراقبت کند، نیستم اگر معشوق قصد کرده است که مرا شکار کند، برای شکار شدن آماده و ایستاده ام.

مقدار یـــــار همنـفـس چــون من ندانـد هیچ کس
ماهــی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

بیت ششم: قافیه درونی: همنفس و هیچ کس.

تضاد: خشک و آب.

تناسب آوایی: “مقدار” و “یار”.

معنا: همانگونه که تنها ماهی اوفتاده بر خشکی ارزش و قیمت آب را می داند؛ چر اکه همه ی زندگیش به آن وابسته است، ارزش و قدر یار همنفس را تنها من می دانم.

وقتی در آبــی تا میـــان، دستـــی و پایــی می‌زدم
اکـــنون همان پنداشتم دریـای بـی پایاب را

بیت هفتم: بی پایاب: قسمت عمیق دریا، جایی که پای آدمی به زمین نمی رسد.

دست و پا زدن: کنایه از کوشش و فعالیتی هر چند مختر انجام دادن.

تکرار: کلمه”پا” در “پایاب” و “پا”.

معنا: وقتی آدمی تا کمر در آب است می تواند حرکتی و کوششی کند، و من نیز طبیعتا حرکتی و کوششی می کردم؛ اکنون با همان گمان پیشین درون دریای ژرف غرق شده ام.(البته چنانچه می دانیم دریا نماد عشق است).

امــــروز حـــالی غـــرقـــه‌ام تا بـا کنــــاری اوفتم
وآنگه حکایـــت گویمــت درد دل غرقــاب را

بیت هشتم: غرقاب: آب عمیق مخالف پایاب اما در اینجا یعنی کسی که در آب غرق شده است.

تکرار: غرقه و غرقاب.

کنار: ساحل.

معنا: امروز غرق دریا هستم و توان صحبت کردن ندارم، روزی که به ساحل رسیدم درد دل و شرح حال انسان غرق شده در دریا را بیان خواهم کرد.

گر بــی‌وفایـــی کردمـــی یــــرغـــو به قاآن بردمی
کان کافر اعـدا می‌کشد، وین سنگدل احباب را

بیت نهم: یرغو: مرافعه، شکایت، دادخواهی. لغتی است مغولی.

قاآن: لقب پادشاهان مغولستان، و همچنین نام پسر سوم چنگیزخان که به کفایت و رای و تدبیر و ثبات و وقار معروف و مشهور بوده است.

یرغو به قاآن بردن: کنایه از تظلم و دادخواهی کردن.

معنا: اگر من انسان بی وفایی بودم حتما از دست ظلم تو شکایت و دادخواهی می کردم و می گفتم که انسان کافر دشمنان خود را می کشد، اما معشوق سنگدل ما دوستان خود را از بین می برد.

سعــدی! چو جــورش می‌بری نزدیک او دیگر مـــرو
ای بی‌بــصر! من می‌روم؟ او می‌کشـد قلاب را

بیت دهم: مصراع اول این بیت از زبان نصحیت گو بیان شده است و مصراع دوم جواب سعدی به ناصح.

معنا: (نصیحت گو خطاب به سعدی می گوید): سعدی، اکنون که او به تو ظلم می کند تو هم دیگر به پیشش نرو! (سعدی در جواب می گوید): ای نابینا، گمان کردی من به اختیار خود دنبال او میروم! تمام اختیار من در دست اوست و من همچون ماهی اسیر قلاب او هستم و هر جا بخواهد مرا می برد.

8 دیدگاه روشن او می کشد قلاب را…

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت