هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
هـشـیـار کـسـی بـایـد، کـز عـشـق بپرهیزد
ویـن طـبـع کـه مـن دارم، با عقل نیامیزد
آن کـس کــه دلـی دارد، آراسـتـه‌ی مـعـنـی
گـر هـر دو جهان باشد، در پـای یکی ریزد
گـر سـیـل عِـقـاب آیــد، شـوریـده نیندیشد
ور تــیــر بـلـا بـارد، دیـوانـه نـپـرهـیـزد
آخــر نــه مـنـم تـنـهـا، در بـادیـه‌ی سـودا
عـشـق لـب شـیـرینت، بس شور برانگیزد
بـی بـخت چه فن سازم، تا برخورم از وصلت
بـی‌مـایـه زبـون باشد، هر چند که بستیزد
فضل است اگرَم خوانی، عدل است اگرم رانی
قـدر تـو نـدانـد آن، کـز زجـر تـو بـگریزد
تـا دل بـه تـو پـیـوسـتم، راه همه در بستم
جایی که تو بنشینی، بس فتنه کـه برخیزد
سـعـدی نـظـر از رویـت، کـوتـه نـکند هرگز
ور روی بــگـردانــی، در دامــنــت آویزد

بیت نخست:

هـشـیـار کـسـی بـایـد، کـز عـشـق بپرهیزد
ویـن طـبـع کـه مـن دارم، با عقل نیامیزد

معنای بیت نخست:

کسی هشیار و خردمند است که بتواند از عشق دوری گزیند، اما این سرشتی که من دارم با عقل سر سازگاری ندارد.

نکات و آرایه­‌ها:

تضاد: عشق و عقل.

طبع: سرشت.

تضاد: بپرهیزد، نیامیزد.

بیت دوم:

آن کـس کــه دلـی دارد، آراسـتـه‌ی مـعـنـی
گـر هـر دو جهان باشد، در پـای یکی ریزد

معنای بیت دوم:

انسانی که دلی آراسته‌­ی معنی داشته باشد، و به حقیقت رسیده باشد، اگر صاحب هر دو عالم نیز گردد، باز آن را نثار معشوق می­‌کند.

نکات و آرایه­‌ها:

معنی: حقیقت.

یکی: معشوق.

در پای کسی ریختن: فدا و نثار کسی کردن.

بیت سوم:

گـر سـیـل عِـقـاب آیــد، شـوریـده نیندیشد
ور تــیــر بـلـا بـارد، دیـوانـه نـپـرهـیـزد

معنای بیت سوم:

اگر بلا و رنج چونان سیلی جاری گردد، انسان شوریده نخواهد ترسید، و اگر بلا همچون تیر از آسمان ببارد، انسان دیوانه فرار نمی­‌کند.

نکات و آرایه­‌ها:

اضافه تشبیهی: سیل عِقاب.

اضافه تشبیهی: تیر بلا.

تضاد: شورید، اندیشیدن.

تضاد: دیوانه، پرهیز.

بیت چهارم:

آخــر نــه مـنـم تـنـهـا، در بـادیـه‌ی سـودا
عـشـق لـب شـیـرینت، بس شور برانگیزد

معنای بیت چهارم:

عشق تو همچون بیابانی است که تنها من در آن سرگشته نیستم، عشق و علاقه به لب شیرین تو، چه شورها و غوغاهایی به پا کرده است.

نکات و آرایه­‌ها:

بادیه: بیابان.

سودا: عشق.

اضافه تشبیهی: بادیه سودا.

شور: ایهام تضاد ؛ ۱. غوغا ، ۲. مزه شیرین.

تضاد: تنها من، بس.

بیت پنجم:

بـی بـخت چه فن سازم، تا برخورم از وصلت
بـی‌مـایـه زبـون باشد، هر چند که بستیزد

معنای بیت پنجم:

وقتی بخت و اقبال مساعد نیست، چه هنر و چاره‌­ای بیندیشم، که از وصالت بهره­‌مند شوم! انسان فقیر و تهیدست، خوار و بی­‌مقدار است، هر چند کوشش کند.

نکات و آرایه‌­ها:

فن: هنر.

بی­مایه: فقیر، تهیدست.

زبون: خوار و بی­‌مقدار.

بیت ششم:

فضل است اگرَم خوانی، عدل است اگرم رانی
قـدر تـو نـدانـد آن، کـز زجـر تـو بـگریزد

معنای بیت ششم:

اگر مرا به پیش خود بخوانی، لطف و بخشش کرده‌­ای، و اگر مرا از نزد خود برانی عدالت نسبت به من روا داشته­‌ای، اما اگر کسی پس از نهی تو، برود و بگریزد، قدر تو را نشناخته است.

نکات و آرایه­‌ها:

فضل: کرم، بخشش.

خواندن: دعوت کردن.

زجر: راندن، دور کردن، نهی کردن.

بیت هفتم:

تـا دل بـه تـو پـیـوسـتم، راه همه در بستم
جایی که تو بنشینی، بس فتنه کـه برخیزد

معنای بیت هفتم:

از وقتی عاشق و شیفته‌­ی تو شده­‌ام، تمام درها را به روی خود بسته­‌ام و کسی را بخودم راه نمی­‌دهم، حقیقت این است جایی که تو حضور یابی چه شور و غوغاهایی که به پا نمی­‌شود.

نکات و آرایه‌­ها:

پیوستن دل به کسی: عاشق شدن.

راه همه در بستم: در را به روی همه بستم.

تضاد: نشتن و برخاستن.

بیت هشتم:

سـعـدی نـظـر از رویـت، کـوتـه نـکند هرگز
ور روی بــگـردانــی، در دامــنــت آویزد

معنای بیت هشتم:

سعدی هرگز نگاهش را از تو برنمی­‌دارد، حتی اگر چهره­‌ی خود را از سعدی برگردانی، من باز به تو پناه خوام آورد و به دامنت خواهم آویخت.

نکات و آرایه‌ها:

کوته کردن نظر: نگاه مختصر و کوتاه.

روی برگرداندن: پشت کردن، اعراض کزدن.

در دامن آویختن: پناه بردن.

5 دیدگاه روشن هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت