سلسله موی دوست حلقه دام بلاست

سلسه موی دوست
سلسـله ی مـوی دوسـت حلـقـه دام بلاسـت
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گــر بـزنـنـدم به تیـغ در نظـرش بی‌دریــغ
دیــدن او یـک نظـر صـد چو منش خونبهاست
گــر برود جـان مــا در طلـب وصل دوسـت
حیـف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست
دعــوی عـشـاق را شـرع نـخـواهـد بـیــان
گونـه ی زردش دلــیــل نـالــه زارش گـواست
مـایـه ی پـرهیـزگار قوت صبـر است و عقـل
عـقـل گـرفـتـار عشـق صبـر زبــون هــواست
دل شـده ی پایـبـنـد گردن جــان در کمنـد
زهــره ی گفتـار نه کاین چه سبب وان چراست
مـالـک مـلـک وجـود حـاکـم رد و قـبــول
هر چــه کند جــور نیست ور تو بنالی جفاست
تـیـغ بـرآر از نـیـام زهــر برافـکـن به جـام
کـز قـبــل ما قبــول وز طــرف مـا رضــاست
گـر بـنـوازی بـه لطـف ور بگـدازی بـه قهـر
حـکــم تـو بـر مـن روان زجر تو بر من رواست
هــر کـه به جور رقیـب یا بـه جفای حبیـب
عـهـد فــرامـش کـنــد مـدعـی بــی‌وفــاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گــو هـمـه دشـنـام گـو کز لب شیرین دعاست

بیت نخست:

سلسـله ی مـوی دوسـت حلـقـه دام بلاسـت
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

معنای بیت:

زلف زنجیر مانند دوست همچون حلقه ­ی دامی پر از بلا است؛ هر کس در این حلقه پر از بلا نیست، از آن هیچ آگاهی ندارد.

نکات و آرایه­ ها:

سلسله موی: اضافه تشبیهی.

تکرار: حلقه.

بیت دوم:

گــر بـزنـنـدم به تیـغ در نظـرش بی‌دریــغ
دیــدن او یـک نظـر صـد چو منش خونبهاست

معنای بیت:

اگر در هنگام نگریستن او مرا با شمشیر بزنند، هیچگونه دریغ و افسوسی نخواهم خورد، چرا که لازم است صدها انسان همچون من فدای  دیدن یک لحظه­ی او شوند.

نکات و آرایه­ ها:

تیغ: شمشیر.

تکرار: نظر.

بیت سوم:

گــر برود جـان مــا در طلـب وصل دوسـت
حیـف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

معنای بیت:

اگر در راه رسیدن به دوست جان خود را از دست دهیم هیچگونه دریغی نخواهیم خورد چرا که حضرت معشوق را از جان خود بیشتر دوست داریم.

نکات و آرایه­ ها:

تکرار: جان.

تکرار: دوست.

بیت چهارم:

دعــوی عـشـاق را شـرع نـخـواهـد بـیــان
گونـه ی زردش دلــیــل نـالــه زارش گـواست

معنای بیت:

شرع برای اثبات درستی ادعای عاشق به دنبال هیچگونه شرح و بیانی نیست؛ چرا که گونه­ ی زرد و ناله­ ی زار انسان عاشق خود بهترین گواه و راهنماست.

نکات و آرایه­ ها:

دعوی: ادعا.

دلیل: راهنما.

بیت پنجم:

مـایـه ی پـرهیـزگار قوت صبـر است و عقـل
عـقـل گـرفـتـار عشـق صبـر زبــون هــواست

معنای بیت:

سرمایه ­ی انسان پرهیزگار، به میزان توانایی­ اش در زمینه­ ی شکیبایی و خرد است؛ خرد من اسیر عشق و شکیبایی­ ام تسلیم آرزو است.

نکات و آرایه ­ها:

مایه: سرمایه.

زبون: خوار.

هوا: آرزو، میل.

بیت ششم:

دل شـده ی پایـبـنـد گردن جــان در کمنـد
زهــره ی گفتـار نه کاین چه سبب وان چراست

معنای بیت:

عاشقی که اسیر معشوق است و جانش تسلیم او، جرات بیان هیچگونه پرسشی ندارد که چرا فلان می­کنی و چرا بهمان.

نکات و آرایه ­ها:

دل­شده: عاشق.

پایبند: اسیر.

زهره: جرات.

بیت هفتم:

مـالـک مـلـک وجـود حـاکـم رد و قـبــول
هر چــه کند جــور نیست ور تو بنالی جفاست

معنای بیت:

حقیقت این است که او مالک و صاحب سرزمین هستی است و داوری است که رد و قبول همه در دست اوست؛ بنابراین هر کاری او انجام دهد جور و ستم نیست اما اگر ذره ­ای تو بنالی در حق او جفا کرده­ ای.

نکات و آرایه­ ها:

مالک: صاحب.

ملک وجود: اضافه تشبیهی.

حاکم: داور.

تناسب: جور و جفا.

بیت هشتم:

تـیـغ بـرآر از نـیـام زهــر برافـکـن به جـام
کـز قـبــل ما قبــول وز طــرف مـا رضــاست

معنای بیت:

اگر شمشیر از غلاف برآری یا زهر در جام ما بریزی تا ما را از بین ببری، این را بدان که از جانب ما این رفتار تو پذیرفته است و ما خشنود هستیم.

نکات و آرایه­ ها:

تیغ: شمشیر.

نیام: غلاف.

جناس: قبل، قبول.

تناسب: قبول، رضا.

بیت نهم:

گـر بـنـوازی بـه لطـف ور بگـدازی بـه قهـر
حـکــم تـو بـر مـن روان زجر تو بر من رواست

معنای بیت:

چه مرا با لطف خود بنوازی  و چه با قهر خود بسوزانی، در هر صورت، حکم تو بر من روان خواهد بود و زجر تو بر من سزاوار. 

نکات و آرایه ­ها:

تضاد: لطف، قهر.

گداختن: سوزاندن.

جناس: روان، روا.

بیت دهم:

هــر کـه به جور رقیـب یا بـه جفای حبیـب
عـهـد فــرامـش کـنــد مـدعـی بــی‌وفــاست

معنای بیت:

هر کس به خاطر ظلم مراقب و یا به سبب جفای معشوق، عهد و وفای خود را نسبت به معشوق از یاد ببرد در حقیقت انسان پرادعا و بی­ وفایی است.

نکات و آرایه ­ها:

تناسب: جور، جفا.

بیت یازدهم:

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گــو هـمـه دشـنـام گـو کز لب شیرین دعاست

معنای بیت:

سعدی! هر کاری دوست انجام دهد شیرین و خوب است،  معشوق هر چند یکسره دشنام و ناسزا بگوید، چون این دشنام از لب شیرینش بیرون می­آید مانند دعا دلپذیر و شیرین است.

نکات و آرایه­ ها:

تضاد: دشنام، دعا.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت