بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
بَـسَـم از هـوا گـرفـتـن کـه پَـری نماند و بالی
بـه کجـا روم ز دستت کـه نمی‌دهی مجالی
نــه ره گُــریــز دارم نــه طــریــقِ آشـنـایـی
چـه غـم اوفـتـاده‌ای را کـه تـوانـد اِحتیالی
هـمـه عـمـر در فِـراقـت بگذشت و سهل باشد
اگـر احـتـمــال دارد بــه قـیـامـت اتصالی
چه خوش اسـت در فـراقی همه عمر صبر کردن
بـه امـیـد آن کـه روزی به کف اوفتد وصالی
بــه تــو حـاصـلی نـدارد غـمِ روزگـار گـفـتـن
کـه شـبـی نخفته باشی بـه درازنــای سالی
غـم حـال دردمـنـدان نـه عـجـب گـرت نباشد
که چـنـین نرفته باشد همه عمـر بر تو حالی
سـخـنـی بـگـوی بـا مـن که چنان اسیرِ عشقم
کـه بـه خویـشـتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چـه نـشـیـنـی ای قـیـامـت، بنمای سروِ قامت
بـه خِـلاف سرو بُـسـتـان، کـه ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
بـه طَـپـانـچـه‌ای و بَـربَط برهد به گوشمالی
دگــر آفــتــاب رویــت مـنــمـای آسـمـان را
کـه قـمـر ز شرمساری بشکست چون هلالی
خط مُشـک بـوی و خالت، به مناسبت، تو گویی
قـلـم غـبـار مـی‌رفــت و فـرو چکـیـد خالی
تـو هـم ایـن مگـوی سعـدی که نظر گناه باشد
گـنـه اسـت بـرگرفـتـن نظـر از چنین جمالی

بیت نخست:

بَـسَـم از هـوا گـرفـتـن کـه پَـری نماند و بالی
بـه کجـا روم ز دستت کـه نمی‌دهی مجالی

معنای بیت نخست:

اوج گرفتن دیگر برای من کافی است؛ چرا که دیگر توان خود را از دست داده‌­ام و پر و بالی برای من باقی نمانده است، از دست تو چگونه می‌­توانم بگریزم وقتی به این اسیر عشق هیچ فرصت و مجالی نمی­‌دهی.

نکات و آرایه­‌ها:

بسم: برای من کافی است.

هوا گرفتن: اوج گرفتن.

پر و بال نماندن برای کسی: توانایی نداشتن.

مجال: فرصت.

بیت دوم:

نــه ره گُــریــز دارم نــه طــریــقِ آشـنـایـی
چـه غـم اوفـتـاده‌ای را کـه تـوانـد اِحتیالی

معنای بیت دوم:

انسان عاشق و درمانده‌­ای که چاره‌­ای داشته باشد، هیچ اندوهی ندارد، اما من نه راه فرار از عشقت را دارم و نه می­‌توانم راهی جهت دوستی و آشنایی با تو بیابم.

نکات و آرایه‌­ها:

ره گریز: اضافه اقترانی.

طریق آشنایی: اضافه اقترانی.

اوفتاده: درمانده.

احتیال: چاره­‌اندیشی.

بیت سوم:

هـمـه عـمـر در فِـراقـت بگذشت و سهل باشد
اگـر احـتـمــال دارد بــه قـیـامـت اتصالی

معنای بیت سوم:

تمام عمر و روزگار زندگی­‌ام در دوری از تو گذشت، اما اگر هنوز احتمال دارد که در قیامت به وصال تو برسم، تحمل آن (سپری شدن عمر) همچنان آسان است.

نکات و آرایه‌­ها:

فراق: جدایی.

اتصال: پیوند، وصال.

بیت چهارم:

چه خوش اسـت در فـراقی همه عمر صبر کردن
بـه امـیـد آن کـه روزی به کف اوفتد وصالی

معنای بیت چهارم:

اگر آدمی امید داشته باشد که بالاخره روزی به وصال معشوق خواهد رسید به راستی بسیار زیبا و دلنشین است  که تمام عمرش در دوری از معشوق، صبور و شکیبا باشد(تمام عمر بار فراق را تحمل کند).

نکات و آرایه­‌ها:

به کف اوفتادن: حاصل شدن، میسر گشتن.

بیت پنجم:

بــه تــو حـاصـلی نـدارد غـمِ روزگـار گـفـتـن
کـه شـبـی نخفته باشی بـه درازنــای سالی

معنای بیت پنجم:

تویی که نتوانسته­‌ای شبی را که بلندای آن به طول یک سال است، بیدار باشی، چه نتیجه­‌ای دارد که از غم روزگار برایت بگویم.

نکات و آرایه­‌ها:

حاصلی ندارد: نتیجه­‌ای ندارد.

درازنا: به بلندای.

بیت ششم:

غـم حـال دردمـنـدان نـه عـجـب گـرت نباشد
که چـنـین نرفته باشد همه عمـر بر تو حالی

معنای بیت ششم:

عجیب نیست اگر نسبت به حال انسان­‌های عاشق بی­‌تفاوت هستی و غم آنها را نمی­‌خوری، چرا که در تمام عمر چنین حالی را تجربه نکرده­‌ای.

نکات و آرایه­‌ها:

دردمندان: عاشقان.

بیت هفتم:

سـخـنـی بـگـوی بـا مـن که چنان اسیرِ عشقم
کـه بـه خویـشـتن ندارم ز وجودت اشتغالی

معنای بیت هفتم:

با من حرفی بزن که چنان در دام محبت تو گرفتار آمده‌­ام و چنان سرگرم و مشغول تو هستم که دیگر یادی از خویشتن نمی­‌کنم.

نکات و آرایه‌­ها:

اشتغال: مشغول بودن.

بیت هشتم:

چـه نـشـیـنـی ای قـیـامـت، بنمای سروِ قامت
بـه خِـلاف سرو بُـسـتـان، کـه ندارد اعتدالی

معنای بیت هشتم:

ای قیامت (=معشوق) چرا نشسته­‌ای؟ برخیز و نشان بده قامت بلند و متناسب خود را ، قامتی که سراسر متناسب و به اندام است، برخلاف سرو بوستان که هیچگونه تناسبی ندارد!

نکات و آرایه­‌ها:

قیامت: استعاره از معشوق.

جناس: قیامت، قامت.

اعتدال: تناسب.

بیت نهم:

که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
بـه طَـپـانـچـه‌ای و بَـربَط برهد به گوشمالی

معنای بیت نهم:

چرا که مجلسِ سماع و رقص و پایکوبیِ امشبِ ما مجلسی نیست که دف  با ضربه‌ای و ساز بربط با گوشمالی از دست نوازنده، راحت شود(مجلس امشب ما تا دیر وقت برقرار است).

نکات و آرایه‌­ها:

سماع: رقص عارفانه.

دف و بربط: ابزار موسیقی.

طپانچه: ضربه با کف دست، سیلی.

بیت دهم:

دگــر آفــتــاب رویــت مـنــمـای آسـمـان را
کـه قـمـر ز شرمساری بشکست چون هلالی

معنای بیت دهم:

دیگر چهره­‌ی همچون آفتابت را به آسمان نشان مده، چرا که ماه از شدت شرمساری خمیده و هلال گشت.

نکات و آرایه‌­ها:

آفتاب رو: اضافه تشبیهی.

نکته: بیت دارای صنعت حسن تعلیل است.

تناسب: آفتاب، آسمان،قمر، هلال.

بیت یازدهم:

خط مُشـک بـوی و خالت، به مناسبت، تو گویی
قـلـم غـبـار مـی‌رفــت و فـرو چکـیـد خالی

معنای بیت یازدهم:

موهای خوشبو و ظریف صورتت و محل قرار گرفتن خالت چنان متناسب و هماهنگ است که  گویی از قلمی که در حال نگارش خط غبار است، خالی فرو چکیده است.

نکات و آرایه‌های ادبی:

خط مشک بو: موهای تازه روییده شده اطراف چهره.

تو گویی: مثل اینکه.

غبار: خط ریز و نازکی که به زحمت می­‌توان آن را خواند.

بیت دوازدهم:

تـو هـم ایـن مگـوی سعـدی که نظر گناه باشد
گـنـه اسـت بـرگرفـتـن نظـر از چنین جمالی

معنای بیت دوازدهم:

سعدی! تو نیز دیگر این مطلب را نگو که نگاه کردن به چهره‌­ی زیبارویان گناه است، در واقع نگاه نکردن به چنین چهره­‌ای زیبا گناه است!

نکات و آرایه‌های ادبی:

تکرار: گناه.

6 دیدگاه روشن بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

  • Avatar

    جناب آقای دکتر علیزاده سلام و عرض ادب
    سپاس بابت سایت زیبا و انتخاب این اشعار بی نظیر

  • Avatar

    بسیار زیبا است و دلبر و جان آن خدا و معشوقی که سعدی و دیگر عارفان، در قالب چنین اشعاری از او یاد کرده اند_بسیار زیباست ، جمیل است و بلکه اجمل،… زیباترین /ای زیبا بحرمت آن روی زیبایت آن رخ زیبایت را از من و همه عاشقانت ،بر نگیر. در دنیا و اخری یا الله

  • Avatar

    خیلی سپاس از دکتر علیزاده بابت ارادت شان بر سعدی بزرگ و زحماتی که در راه معنا و مفهوم غزل ها متحمل می شوند راجع بر بیت اول لازم دیدم معناسنجی کنم من شاعر و مولف کشوری در کلان شهر تبریز هستم اصالتا اهل سرابم اما اکثر عمرم با ادبیات سپری شده و دیوان شامی هم از اثار حقیر می باشد

    بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
    کافی است بر من از عشق بهره گرفتن چرا که پر و بالی نماند ( نهایت عجرز و ناتوانی رسیده ام )
    دکتر هوا گرفتن را بر هوا رفتن ( اوج گرفتن ) معنا کرده و این هم معنای متناسبی است چرا که عاشق در راه تعشق صعود می گیرد در واقع مراتب عاشقی از پایین به بالا را سپری می نماید
    اما در عقبه مصرع اول می گوید به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی با توجه به مصرع ثانی عاشق می خواهد دیگر تداوم تعشق ندهد اما بر می گردد و ادعا می کند که عدم تداوم بر من محال است اگر بگوییم صعود عاشقی تا اینجا کافی است در واقع مسیری که طی کرده ایم راضی بر ان مقدار هستیم و دیگر حرکت بیشتر نمی خواهیم ولی وقتی بگوییم بس است از عشق بهره جستن . در واقع می خواهیم از عاشقی وداع کنیم در حالیکه محال و ناشدنی است لهذا با توجه بر عقبه مصرع نخستین بهتر است بسم از هوا گرفتن معنا شود : کافی است بر من از عشق و تعشق برخوردار شدن . 09145019824

  • Avatar

    در خیالم محفلی می بینم که سعدی نشسته و غزل ( بسم از ..) را ایرج به آواز مخالف میخواند. نمیدانم چرا شیخ آرام نشسته و اشک می ریزد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت