ای دل به کــوی عشــق گـذاری نمی‌کنی

به کوی عشق گذاری نمیکنی

در این غزل حافظ به انسان یادآوری می کند که تمام امکانات برای عاشقی فراهم است و آنچه لازم است برای سفر به شهر عشق مهیاست، بنابراین قدم در راه بگذار و…

ای دل به کــوی عشــق گـذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کــاری نمی‌کنی
چوگــــان حکم در کـف و گـویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکــاری نمی‌کنی
این خون که مـــوج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بـــوی نگاری نمی‌کنی
مُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
ترســم کز ایــن چمن نــبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خـــاری نمی‌کنی
در آستین جــــان تو صد نافه مُدرَج است
وان را فدای طــــره یــاری نمی‌کنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بـــلای خماری نمی‌کنی
حافظ بــــرو که بنــدگی پادشاه وقــــت
گر جــمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی

در ادامه سعی خواهیم کرد نکات، آرایه ها و معانی ابیات را توضیح دهیم.

ای دل به کــوی عشــق گـذاری نمی‌کنی
اسباب جمع داری و کــاری نمی‌کنی

بیت نخست:

کوی: محله

کوی عشق: اضافه تشبیهی، عسق به محله و کوی تشبیه شده است.

اسباب: آلات، وسایل.

معنی: ای دل با آنکه همه وسایل و مایه ها را در اختیار داری و هیچگونه کم و کسری نداری،آیا عاشق نمی ­شوی و کاری نمی­ کنی.

چوگــــان حکم در کـف و گـویی نمی‌زنی
باز ظفر به دست و شکــاری نمی‌کنی

بیت دوم:

چوگان: چوبی که دسته آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیده است و با آن در بازی چوگان گوی را زنند.

چوگان حکم و باز ظفر: اضافه تشبیهی،

باز: پرنده شکاری.

معنی: حکم و فرمان مانند چوگان در دست هست اما گویی نمیزنی؟و اقدامی نمی­کنی؟ پیروزی و کامیابی همچون پرنده ­ای شکاری در دستان تو هست اما شکاری نمی­کنی؟

این خون که مـــوج می‌زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بـــوی نگاری نمی‌کنی

بیت سوم:

موج زدن خون در جگر: کنایه از رنج و غم بسیار

نگار: معشوق، البته لازم به توضیح است که اصل کلمه نگار به معنای نقش و رنگ هست.

معنی: رنج و اندوهی که در دل خود داری آیا آن را در راه به دست آوردن معشوقی خرج نمی­کنی؟

مُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی

بیت چهارم:

مُشکین: خوشبو ، عطرآگین.

صبا: باد صبحگاهی، البته لازم به توضیح است که عرفا در اهمیت باد صبا بیان می­ کنند که این باد از جانب حرم امن الهی می ­وزد و پیک عاشق و معشوق است.

معنی: اخلاق و خلق و خوی تو از این جهت خوش و عطرآگین نشده است که همچون باد صبا از کوی دوست عبور نمی­کنی.

ترســم کز ایــن چمن نــبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خـــاری نمی‌کنی

بیت پنجم:

ترسم: مطمئن هستم،.

چمن: سبزه و گل.

آستین گل بردن: کنایه از بهره­ مند شدن .

گلشن: باغ گل.

معنی: زمانی که تو از این باغ پر از گل( دنیا) تحمل سر سوزنی سختی نمیکنی، یقین دارم که هیچوقت از آن بهره ­مند و کامیاب نیز نخواهی شد.

در آستین جــــان تو صد نافه مُدرَج است
وان را فدای طــــره یــاری نمی‌کنی

بیت ششم:

نافه: کیسه ای مشکین به اندازه تخم مرغی که زیر پوست شکم آهوی ختا وجود دارد و بسیار معطر و خوش بو است.

مُدرَج: درج شده.

  طره: موی جلو پیشانی، موی تابدار و آراسته.

نکته: لازم به ذکر است که در قدیم لباس ها به گونه ­ای بوده است که جیب آن در آستین بوده است و از این جهت چیزی در آستین داشتن کنایه از دم دست بودن است، جدا از این مورد خوب است بدانیم در قدیم یکی از لوازم آرایش بوده است که جهت خوشبو و عطرآگین کردن مو به کار می ­رفته است.

معنی: صدها نافه عطرآگین در دستان تو آماده و مهیا هست، اما آن را فدای موی زیبای معشوقی نمیکنی؟ و در راه عشق کاری نمی­کنی؟

ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بـــلای خماری نمی‌کنی

بیت هفتم:

ساغر: جام شراب.

خمار: سردردی که  بعد از خوردن شراب به آدمی دست می­ دهد.

معنی:  جام ظریف و زیبای شراب را به خاک می ­افکنی و آن را هدر می­ دهی ؟ و هیچ نگران بلای خمار خود نیستی؟(کنایه از اینکه فرصت عیش را از دست می­ دهی و هیچ پروای روزهای سختی نداری؟)

حافظ بــــرو که بنــدگی پادشاه وقــــت
گر جــمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی

بیت هشتم:

معنی: حافظ برو که اگر همه مردم بنده پادشاه زمان خود هستند و از او اطاعت می­ کنند، باری تو این کار را انجام نمی­دهی.

2 دیدگاه روشن ای دل به کــوی عشــق گـذاری نمی‌کنی

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت