دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دلا بســوز کــه ســوز تـــو کــارهــا بکند
نیاز نیـــم شبـــی دفع صد بلا بکند
عتـاب یـــار پری چـهــره عاشقــانه بکش
که یک کرشمــه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تــا ملکــوتــش حجــــاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تــو نبـیند کـه را دوا بکند
تو با خــدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحـــم اگر نکند مدعـی خدا بکند
ز بخــت خفـته ملــولم بــــود که بیداری
به وقت فاتـحــه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بـــویی به زلف یـار نبرد
مگـر دلالت ایــن دولتـش صبا بکند

در ادامه نکات و معانی ابیات گفته خواهد شد:

بیت نخست:

دلا بســوز کــه ســوز تـــو کــارهــا بکند
نیاز نیـــم شبـــی دفع صد بلا بکند

سوختن دل کنایه از رنج بردن و سختی کشیدن، همچنین می­توان به معنای شکستگی دل هم گرفت.

نیاز: نیایش، اظهار احتیاج، دعا.

معنا: ای دل رنج و سختی را تحمل کن و شکسته باش که همین دل شکستگی گره­گشا و کارساز تو خواهد بود، و راز نیاز نیم­شبی صدها بلا و گرفتاری را از تو دور خواهد کرد.

بیت دوم:

عتـاب یـــار پری چـهــره عاشقــانه بکش
که یک کرشمــه تلافی صد جفا بکند

عتاب: خشم و ملامت آمیخته با ناز.

کرشمه: ناز و غمزه.

پری چهره: زیبارو.

معنا: خشم و ملامت آمیخته با ناز معشوق را عاشقانه تحمل کن، زیرا یک نگاه عاشقانه از جانب معشوق جبران صدها جور و جفا را خواهد کرد.

بیت سوم:

ز ملک تــا ملکــوتــش حجــــاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

ملک: عالم ماده، عالم شهادت.

ملکوت: عالم غیب، عالم الهی.

حجاب: پرده.

جام جهان نما: جام جمشید، دل عارف

معنا: هرکس خدمت­گزار جام جهان نما باشد تمام حجاب­ها _ از عالم ماده تا عالم الهی _ برای او برداشته خواهد شد و اسرار الهی را مشاهده خواهد کرد.

بیت چهارم:

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تــو نبـیند کـه را دوا بکند

طبیب عشق: اضافه تشبیهی، عشق به طبیبی تشبیه شده است که کار او درمان کردن است.

مسیحا دم: آن­کسکه نفسی شفا بخش همچون حضرت عیسی دارد.

مشفق: دلسوز.

معنا: عشق، طبیبی است که هم دلسوز است و هم نفسش شفابخش، اما وقتی هیچگونه درد و نیازی در تو نمی­بیند چگونه تو را درمان کند.

بیت پنجم:

تو با خــدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحـــم اگر نکند مدعـی، خدا بکند

کار به خدا انداختن: کار را به خدا سپردن و واگذار کردن.

مدعی: ادعا کننده، کسی که تنها لاف می­زند.

معنا: تو کارها را به خدا واگذار کن و دلت خوش باشد؛ چرا که اگر مدعی لاف زن به تو رحم نکند، خداوند قطعا رحیم و مهربان است.

بیت ششم:

ز بخــت خفـته ملــولم بــــود که بیداری
به وقت فاتـحــه صبح یک دعا بکند

بخت خفته: بخت و اقبال نامساعد.

بود که: امید است که.

بیدار: ایهام دارد: شب زنده دار و دل زنده.

فاتحه صبح: هنگام دمیدن صبح.

معنا: از بخت و اقبال نامساعد آزرده­ام، امید است که انسان بیدار دل شب زنده داری در هنگام صبح دعایی در حق من بکند.

بیت هفتم:

بسوخت حافظ و بـــویی به زلف یـار نبرد
مگـر دلالت ایــن دولتـش صبا بکند

بو: ایهام تناسب؛ معنای اول: نشان و اثر، معنای دوم: رایحه.

معنا: حافظ در غم دوری معشوق سوخت و هیچگونه نشانی از معشوق پیدا نکرد، شاید باد صبا او را به این بخت و اقبال( بوییدن عطر دلاویز معشوق) برساند.

1 دیدگاه روشن دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

  • Avatar

    سلام. بسیار کار پسندیده و عالی است.ازحسن توجه جنابعالی بسیار خوشوقت شدم. به نظر اینجانب بهتر باشد در اخر هر شعری یک لینک خواننده مخصوصا خسرو اواز ایران اضافه شود.با تشکر

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت