در یادداشت پیشین کوشش شد تا پاسخی کوتاه و مختصر در مورد درستی یا نادرستی فال حافظ داده شود، در آن نوشتار سعی کردیم با رویکردی کلی به روند شعر فارسی، جایگاه خاص حافظ در مسیر آن و بیان شگردهای شاعر، این مسأله را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. بنابر آنچه در آخر آن مقاله گفته شد، قرار شد به بررسی این مسأله از دیدگاه یاکوبسن بر اساس نظریه ساخت استعاره بنیاد و ساخت مجاز بنیاد نیز پرداخته شود. اما تعریف ساخت استعاره بنیاد و ساخت مجاز بنیاد چیست؟ تفاوت و تمایز این دو ساخت چیست؟ و کدامیک از این ساختارها برای تفأل کارآمدتر هستند؟
برای تعریف و شناخت این ساختارها، بگذارید به عنوان نمونه، به مقایسه شعری از سعدی با حافظ بپردازیم، ناگفته پیداست که انتخاب غزل ها آگاهانه انجام گرفته است.
چنان که میبینیم سعدی در تمام این غزل هدفش این است که خرامیدن، یا همان راه رفتن زیبای معشوق را توصیف کند؛ حال در هر بیتی گوشه ای از این زیبایی را به تصویر می کشد، در واقع در هر بیتی این مفهوم را توسعه می دهد و تا آخر غزل این شیوه، ادامه پیدا می کند؛ در بیت اول معشوق را به سروی سپید تشبیه می کند که به سوی سبزه زار می رود، در بیت دوم راه سپردن او را شوخ و گستاخانه و زیبا بیان می کند، به همین شکل در ادامه ابیات، او را به پری تشبیه میکند که آشکار شده است و تا آخر غزل که سعدی به او یادآوری می کند که در این مسیر دیده و دل ما نیز همراه تو و به دنبال تو به راه افتاده است، آری اگر کمی دقت کنیم، در می یابیم که نقطه مرکزی این غزل، توصیف و توسعه مفهوم خرامیدنِ معشوق و بیانِ زیبایی های آن است و هر بیت گسترش دهنده ی این مفهوم و توصیف این زیبایی از زاویه ای دیگر است. حال بگذارید به غزلی از حافظ از این منظر نگاه کنیم.
اگر به شعر حافظ نگاه کنیم، به سادگی در می یابیم که حافظ در غزل یاد شده از چندین موضوع صحبت می کند، غزل هیچگونه انسجام معنایی ندارد، گویی شاعر همچون مرغی خوشخوان، مدام از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریده است، افق معنایی بیت یا در همان بیت و یا حداکثر تا دو یا سه بیت ادامه می یابد و بی درنگ افقی دیگر شروع می شود. حافظ در بیت نخست، زاهد ریاکار و ظاهر پرست را ملامت می کند و او را ناآگاه از حال درونی خود (حافظ) می داند، در بیت بعد به سالکان وادی معرفت یادآوری می کند که در راه عرفان، هر پیشامد و حادثه ای که برای سالک این راه اتفاق بیفتد به خیر و صلاح اوست، چرا که این راه، همان صراط مستقیم است. در بیت بعد، از اصطلاحات شطرنج بهره می برد، برای بیان اینکه، آدمی، در عرصه زندگیِ رندانه باید کوششی هر چند مختصر انجام دهد، در بیت چهارم، از زیبایی آسمان شگفت زده می شود و نادانی و عجز انسان از شناخت آسمان را بازگو میکند، در بیت بعد تعریض و کنایه ای به بیسوادی صاحب دیوان می زند و الی آخر… همانگونه که دیدید حافظ در این غزل هیچگونه وحدت موضوعی را رعایت نکرده است، حتی شگفت تر آنکه، ممکن است حتی در یک بیت چندین افق معنایی را پیش چشم خواننده به تصویر کشد، مثلا در همان بیت اول، از طرفی ریا و ریاکاری زاهد را نقد می کند و از طرف دیگر بیان می دارد که ما (عارفان) اهل باطن و درون هستیم و از طرف دیگر می گوید که ما توجه ای به گفته ایشان نمی کنیم. ببینید چگونه آگاهانه “نظم پریشان” را برای سرودن شعر انتخاب کرده است:
تمام مطالب گفته شده را می توان چنین جمعبندی کرد: شعر سعدی همچون شعر بسیاری دیگر از شاعران این سرزمین، تنها اطراف یک موضوع می چرخد و هر بیت کامل کننده و توسعه دهنده ی بیت پیشین است، همه ی ابیات در خدمت موضوعی خاص سروده شده اند. به قول استادم، دکتر علی محمد حق شناس: افق در شعر سعدی غالبا یکسان می ماند و با قبول عناصر تازه به اطراف گسترش می یابد، به طوری که عناصر مزبور، در یک سطح و به طرز افقی با هم همنشین می شوند و از آن رهگذر فضایی نظام یافته، روشن و عاری از ابهام در شعر پدید می آورند. اما چنان که دیدیم در شعر حافظ ماجرا چیز دیگری است؛ در شعر حافظ هر بیت برای خود دنیایی جداگانه است، مستقل و آزاد، گاه حتی همان تک بیت هم چنان که گفته شد لایه بر لایه و تو در تو است، علاوه بر تمام این موارد، استادیِ شگفت حافظ در استفاده از صنعت ایهام نیز، شعر او را پر رمز و رازتر و مبهم تر می کند.
آنچه در شعر سعدی و شاید بتوان گفت در بیشتر شعرهای زبان فارسی اتفاق می افتد، همان مطلبی است که یاکوبسن از آن با عنوان “ساخت مجاز بنیاد”یاد می کند، ساختاری که در آن تکیه اصلی بر محور همنشینی و همجواری است، به عبارت دیگر در این ساختار هر کلمه در کنار کلمات قبل و بعد خود، و هر بیت نیز در کنار ابیات دیگر معنا پیدا می کند و یا معانی آنها را تکمیل می کند. اما آنچه در شعر حافظ اتفاق می افتد ساخت استعاره بنیاد است؛ بنا به گفته ی دکتر علی محمد حق شناس: در ساخت استعاره بنیاد تکیه اصلی بر محور جانشینی و اصل جایگزینی است. بدین معنی که در این ساخت می توان هر عنصری را به اعتبار شباهتی که با عنصر دیگر دارد، جایگزین عنصر اخیر در محور جانشینی ساخت. حال اگر به این تحلیل دقت کنیم به راحتی در می یابیم که چرا ساخت استعاره بنیاد در هنگام تفأل کارایی بیشتری دارد و چرا درصد احتمال درستی آن در این ساخت بیشتر از شعرهایی است که ساختار آن مجاز بنیاد است. ناگفته پیداست که ذهن آدمی در هنگام تفأل، به دنبال “شباهت” می گردد و این موضوع تنها در ساختار استعاره بنیاد وجود دارد. اجازه دهید با مثالی این مطلب را به پایان برسانم، فرض کنید هنگام تفأل به دیوان حافظ این بیت بیاید:
کلمه “یار” در بیت یاد شده هم میتواند معنای معشوق زمینی و هم معشوق عرفانی بدهد، علاوه بر این می تواند معادلِ “دلِ پاک”، “ایمان” و…هم باشد، جدا از این موارد مخاطب در برخورد با این بیت می تواند از کلمات”مفروش”، “سود نکرد”، “یوسف”و “زر ناسره” نیز معانی مختلفی از جمله انجام ندادن کار یا معامله ای نیز برداشت کند ( ببینید چتر معنایی این بیت در پرتو این کلمات و توانایی جایگزینی آنها تا چه اندازه گسترش می یابد!)، حال همین بیت را با شعر سعدی مقایسه کنید.
تمام بیت حول یک مضمون می گردد و تمام کلمات نیز در جهت تکمیل همان مضمون است. پر واضح است که اگر تنها از لحاظ احتمال هم در نظر بگیریم، احتمال جواب گرفتن از متنی که ساختار استعاره بنیاد دارد بسیار بسیار بیشتر است تا متنی که ساختار آن بر مجاز بنیاد نهاده شده است.
2 دیدگاه روشن نگاهی دیگر به فال حافظ
سلام نتیجه نهایی فال حافظ درسته یا نادرست
تکلیف مربوط به شعرسالها دل طلب جام جم ازما میکرد
حافظ در این غزل به دنبال کمال وزیبایی است پس احتمال این وجود دارد که همه چیزرا به کمال ختم کند.زیبایی برای رسیدن به کمال لازم است وزلف یار هم لازمه حرکتی برای رسیدن به زیبایی وکمال است وجواب پیر این است که حافظ میخواد مملو از کمال باشد بنابراین زلف یار لازمه توجه سازی حافظ به کمال است
درمورد اینکه چراشاعر در۸بیت اول درباره عرفان صحبت کرده ولی یکباره در دوبیت آخر از زلف یارگفته میتونه این باشه که این یه مدل سبک شعر بوده وهمچنین میتونیم به این نتیجه برسیم که زیبایی های خدا را نباید درهیچ جایی نادیده گرفت وباید از آن صحبت کنیم