هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نـگـران تـو چـه انـدیـشـه و بـیـم از دگرانش
آن پـی مـهـر تـو گیـرد که نگیرد پی خویشش
وان سـر وصـل تـو دارد کــه نـدارد غم جانش
هـر کـه از یـار تـحـمـل نـکنـد یـار مگـویش
وان کـه در عشـق ملامت نکشد مَـرد مخوانش
چـون دل از دسـت بـه دَرشد مَثَل کُرِّه تـوسن
نـتـوان بـاز گـرفـتـن بـه هـمـه شـهـر عنانش
بـه جفـایـی و قـفـایی نـرود عـاشـق صـادق
مـژه بـر هـم نـزنـد گـر بـزنـی تـیـر و سِنانش
خـفـتـه خـاک لَـحَـد را که تو ناگه به سر آیی
عـجـب ار بـاز نـیـایـد بــه تــن مُـرده روانش
شـرم دارد چـمـن از قـامـت زیـبـای بـلـندت
کـه هـمـه عـمـر نبوده‌ست چنین سـرو روانش
گـفـتـم از ورطـه عشقت بـه صبوری به درآیم
بـاز می‌بـیـنـم و دریــا نـه پـدید است کرانش
عـهـد مـا بـا تـو نـه عـهـدی کـه تَغَیُّر بپذیرد
بـوستـانی است کـه هـرگـز نـزنـد بـاد خزانش
چـه گـنـه کـردم و دیـدی کـه تـعـلق ببریدی
بنده بی جـرم و خطایی نه صواب است مرانش
نـرسـد نـالـه سـعـدی بـه کسی در همه عالم
کـه نـه تصدیـق کـنـد کـز سر دردیست فغانش
گـر فلاطون بـه حکیـمی مـرض عشق بپـوشد
عـاقـبـت پـــرده بـرافـتـد ز سـر راز نـهـانـش

بیت نخست:

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نـگـران تـو چـه انـدیـشـه و بـیـم از دگرانش

معنای بیت نخست:

هر کس عاشق توست دیگر هیچ اعتنایی به جهانیان ندارد، و آنکس که به تو نگاه می­‌کند هیچ ترس و اندوهی از دیگران ندارد.

نکات و آرایه‌­ها:

سودا: خیال.

نگران: ایهام تناسب؛ ۱. نگریستن، ۲. بیمناک.

جناس: نگران ، دگران.

تناسب: سودا، غم، اندیشه و بیم.

بیت دوم:

آن پـی مـهـر تـو گیـرد که نگیرد پی خویشش
وان سـر وصـل تـو دارد کــه نـدارد غم جانش

معنای بیت دوم:

آن کسی عاشق تو می­‌شود که در بند و اندیشه خود نباشد، و آن کسی به راستی قصد وصال تو را دارد که ترس از دست دادن جانش را نداشته باشد.

نکات و آرایه­‌ها:

پی چیزی گرفتن: به دنبال چیزی رفتن.

سر چیزی داشتن: به فکر آن بودن، تصمیم آن را داشتن.

تضاد: گیرد، نگیرد.

تضاد: تو، خویش.

تضاد: دارد، ندارد.

تضاد: پی، سر.

بیت سوم:

هـر کـه از یـار تـحـمـل نـکنـد یـار مگـویش
وان کـه در عشـق ملامت نکشد مَـرد مخوانش

معنای بیت سوم:

هر عاشقی که جور و عتاب معشوق را تحمل نکند، او را عاشق واقعی به حساب نیاور، و هر کس در عشق مورد سرزنش قرار نگیرد  او را مرد به حساب نیاور.

نکات و آرایه­‌ها:

ملامت: سرزنش.

ملامت کشیدن: تحمل سرزنش.

تناسب: تحمل، “کشیدن” در ملامت نکشد.

تناسب: مگو، مخوان.

بیت چهارم:

چـون دل از دسـت بـه دَرشد مَثَل کُرِّه تـوسن
نـتـوان بـاز گـرفـتـن بـه هـمـه شـهـر عنانش

معنای بیت چهارم:

وقتی دل انسان عاشق شد و زمام اختیارش همچون حیوانی سرکش از دستت خارج شد، حتی اگر تمام شهر را دنبالش بدوی باز نخواهی توانست او را کنترل کنی.

نکات و آرایه­‌ها:

از دست به در شدن دل: کنایه از عاشق شدن.

مَثَل: مانند.

کُرِّه توسن:  حیوان سرکش.

عنان: افسار، زمام.

تضاد: به در شدن، باز گرفتن.

بیت پنجم:

بـه جفـایـی و قـفـایی نـرود عـاشـق صـادق
مـژه بـر هـم نـزنـد گـر بـزنـی تـیـر و سِنانش

معنای بیت پنجم:

دلداده­‌ی راستین، با جور و عتاب از معشوق خود دست نخواهد کشید، حتی اگر تیر و سرنیزه­ای به او بزنی، او کمترین واکنشی، انجام نخواهد داد.

نکات و آرایه­‌ها:

جفا: ظلم و ستم.

قفا: پس گردنی.

جناس: جفا و قفا.

جناس: عاشق، صادق.

مژه بر هم زدن: کنایه از انجام کمترین کار.

سنان: سر نیزه.

بیت ششم:

خـفـتـه خـاک لَـحَـد را که تو ناگه به سر آیی
عـجـب ار بـاز نـیـایـد بــه تــن مُـرده روانش

معنای بیت ششم:

اگر تو ناگهان بر آن کس که بر خاک آرامگاه خود خوابیده است گذر کنی، جای شگفتی است اگر او دوباره جان نگیرد و زنده نشود.

نکات و آرایه‌­ها:

لحد: آرمگاه، مزار.

خفته خاک لحد: کنایه از مرده.

تضاد: خفته، روان.

بیت هفتم:

شـرم دارد چـمـن از قـامـت زیـبـای بـلـندت
کـه هـمـه عـمـر نبوده‌ست چنین سـرو روانش

معنای بیت هفتم:

باغ از قامت بلند و زیبای تو خجالت خواهد کشید، چرا که در همه عمر چنین سرو روانی در باغ خود نداشته و ندیده است.

نکات و آرایه‌­ها:

چمن: مجاز از باغ.

تناسب: چمن، سرو.

جناس: چمن، چنین.

بیت هشتم:

گـفـتـم از ورطـه عشقت بـه صبوری به درآیم
بـاز می‌بـیـنـم و دریــا نـه پـدید است کرانش

معنای بیت هشتم:

با خودم می­‌گفتم: که با صبر و شکیبایی از عشقت که همچون گردابی است، بیرون خواهم آمد، اما حال که خوب دقت می­‌کنم می‌بینم که عشقت، دریایی است که ساحل آن پیدا نیست.

نکات و آرایه­‌ها:

ورطه: گرداب، غرقاب، هلاکت‌­گاه.

ورطه عشق: اضافه تشبیهی.

دریا: استعاره از عشق.

تناسب: ورطه، دریا، کران.

بیت نهم:

عـهـد مـا بـا تـو نـه عـهـدی کـه تَغَیُّر بپذیرد
بـوستـانی است کـه هـرگـز نـزنـد بـاد خزانش

معنای بیت نهم:

عهد و پیمانی که ما با تو بسته­‌ایم، عهد و پیمانی نیست که دچار تغییر و دگرگونی شود، پیمان ما بوستانی است که هرگز دچار آفت نمی‌­شود و هرگز زوال پیدا نمی­‌کند.

نکات و آرایه­‌ها:

تَغَیُّر: دگرگونی.

نزدن باد خزان: کنایه از دچار زوال و آفت نشدن.

بیت دهم:

چـه گـنـه کـردم و دیـدی کـه تـعـلق ببریدی
بنده بی جـرم و خطایی نه صواب است مرانش

معنای بیت دهم:

آیا چه گناهی مرتکب شده‌­ام که تا آن را دیدی، پیوند خود را از ما بریدی، کار درستی نیست که بنده‌­ای را بدون هیچ جرم و اشتباهی برانی و از خود طرد کنی.

نکات و آرایه ­ها:

تعلق: وابستگی، پیوند.

تضاد: خطا، صواب.

تناسب: گنه، جرم.

بیت یازدهم:

نـرسـد نـالـه سـعـدی بـه کسی در همه عالم
کـه نـه تصدیـق کـنـد کـز سر دردیست فغانش

معنای بیت یازدهم:

فریاد سعدی، به هر کس در این عالم برسد، تأیید خواهد کرد که این همه فریاد به خاطر درد عشق است.

نکات و آرایه­ها:

تصدیق کردن: تأیید کردن.

تناسب: ناله، فغان.

بیت دوازدهم:

گـر فلاطون بـه حکیـمی مـرض عشق بپـوشد
عـاقـبـت پـــرده بـرافـتـد ز سـر راز نـهـانـش

معنای بیت دوازدهم:

اگر افلاطون حکیم و دانشمند، عشق را بیماری تشخیص دهد و بخواهد آن را پنهان کند، سرانجام روزی راز نهانش آشکار خواهد گشت.

نکات و آرایه‌­ها:

افلاطون: یکی از فیلسوفان بزرگ یونان و آتن در عصر کلاسیک یونان است. بسیاری او را بزرگ‍ترین فیلسوف تاریخ می‌دانند، او در کنار استادش سقراط و شاگردش، ارسطو، یکی از سه فیلسوف بزرگ یونان باستان است.

حکیمی: فرزانگی.

مرض عشق: اضافه تشبیهی.

پرده افتادن: آشکار شدن.

تناسب: حکیم، مرض.

تناسب: پوشیدن، پرده. تناسب: پوشیدن، راز نهان.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت