شهر خاموش

اگر چه شهر خاموش است

وگرچه این سیاهی

سایه­ ی خود را، به سوی آسمان برده­ ست

وگرچه هر خیالی

لابه ­لای کوچه­های خواب ولگرد است

ولی چشمان تو_ این مهربان زیبای رازآلود_

مرا تا روشنای خلوت مهتاب

مرا تا سبزه­ زار حال از امید

مرا تا مرز لبخند سحر برده ­ست

ببین ای آسمان منتظر بر جای

ببین ای تیره­ گون، ای خیره چشمانت به راه روشن فردا

ببین این تابناک تو

به عشوه در میان بازوانم خواب و بیدار است

اگر چه شهر خاموش است

وگرچه این سیاهی سایه­ ی خود را به سوی آسمان برده ­ست

ولی ای بیکران تیره­ ی خاموش

ببین لب­ های من امشب

نه تنها بوسه­ چین صورت ماهست

که در خلوتگه نابی

ترانه گوی خورشید است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت