نشود فاش کسی آنچـه میـان من و توست
تـا اشـارات نـظـر نـامـه رسـان من و توست
گوش کن بـا لب خامـوش سخن می گویـم
پاسخم گـو به نگاهی کـه زبــان من و توست
روزگـاری شـد و کـس مــرد ره عشـق ندید
حـالیـا چـشـم جـهـانی نـگـران من و توست
گـرچـه در خـلـوت راز دل مــا کـس نرسید
هـمـه جــا زمـزمـهی راز نـهـان من و توست
گـو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بـسـا بـاغ و بهاران کـه خزان من و توست
ایـن همـه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویـی و خیـالی ز جـهان من و توست
نـقـش مــا گـو نـنـگارند به دیباچهی عقل
هر کجا نامهی عشق است نشـان من و توست
سایـه ز آتشکدهی مـاست فـروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن کـه به جـان من و توست
هوشنگ ابتهاج
1 دیدگاه روشن زبان نگاه
به به
چه زیباست…
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید…همه جا زمزمه ی راز نهان من و توست
لطفا از سهراب سپهری هم بنویسید
خسته نباشید