گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
گفتـمـش سـیـر بـبـیـنـم مگـر از دل برود
وآن چنـان پای گرفته‌ست کـه مشکل برود
دلـی از سـنـگ بـبـایـد بــه سـر راه وداع
تـا تحـمـل کنـد آن روز کــه محـمل برود
چـشـم حسـرت بـه سر اشـک فرو می‌گیرم
کــه اگــر راه دهــم قــافـلـه بر گِل برود
ره ندیـدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچـو چشمی کـه چراغش ز مقابل برود
موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
کـه عجـب دارم اگـر تخته به ساحل برود
سهل بـود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت
قـتـل صاحـب نظر آن است که قاتل برود
نه عجـب گــر بـرود قـاعـده صبر و شکیب
پـیـش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس نـدانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مـگـر آن کس که به شهر آید و غافل برود
گـر همه عمـر نداده‌ست کسی دل به خیال
چـون بـیـایـد بــه سـر راه تو بی‌دل برود
روی بـنـمای کـه صـبـر از دل صـوفی ببری
پـرده بــردار کــه هـوش از تن عاقل برود
سـعـدی ار عشـق نبازد چه کند ملک وجود
حـیـف بـاشد کـه همه عمر به باطل برود
قـیـمت وصــل نـدانـد مگــر آزرده هجـر
مانــده آسـوده بخسـبد چو به منزل برود

بیت نخست:

گفتـمـش سـیـر بـبـیـنـم مگـر از دل برود
وآن چنـان پای گرفته‌ست کـه مشکل برود

معنای بیت نخست:

به خودم گفتم حسابی و به اندازه کافی او را نگاه کنم شاید مهر و محبتش از دلم بیرون رود، اما حقیقت مطلب این است که چنان عشق او در دل من استوار شده است که سخت و دشوار به نظر می‌آید که عشق او از دلم بیرون رود.

نکات و معانی:

سیر دیدن: به اندازه کافی دیدن.

پای گرفتن: محکم و استوار شدن.

بیت دوم:

دلـی از سـنـگ بـبـایـد بــه سـر راه وداع
تـا تحـمـل کنـد آن روز کــه محـمل برود

معنای بیت دوم:

در سر راه خداحافظی و لحظه‌ی جدایی آدمی‌زاد باید دلی همچون سنگ داشته باشد تا بتواند رفتن کاروان معشوق را تحمل کند.

نکات و معانی:

اضافه تشبیهی: راه وداع

جناس: تحمل، محمل.

تناسب: سنگ، راه.

بیت سوم:

چـشـم حسـرت بـه سر اشـک فرو می‌گیرم
کــه اگــر راه دهــم قــافـلـه بر گِل برود

معنای بیت سوم:

با چشمانی پر از اشک­، نگاه پر از حسرت خود را به زیر می‌اندازم  و چشمانم را می‌بندم چرا که اگر به چشمانم اجازه جاری شدن اشک را بدهم کاروان معشوقم در گل خواهد رفت.

نکات و معانی:

اضافه اقترانی: چشم حسرت.

بیت چهارم:

ره ندیـدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچـو چشمی کـه چراغش ز مقابل برود

معنای بیت چهارم:

به همان شکل که وقتی چراغ از مقابل دیدگان آدمی برداشته می‌شود، آدمی قادر به دیدن نیست، وقتی صورت دوست نیز از مقابل چشمانم رفت دیگر قادر به تشخیص راه نبودم.

نکات و معانی:

سعدی در این بیت به طور ضمنی صورت معشوق را به چراغی درخشان تشبیه کرده است.

 بیت پنجم:

موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
کـه عجـب دارم اگـر تخته به ساحل برود

معنای بیت پنجم:

این­بار موج سهمگین جدایی چنان کشتی صبر و طاقت مرا در هم شکست که جای شگفتی است اگر پاره‌ای از این کشتی به ساحل برسد.

نکات و معانی:

از این بار: این دفعه، این بار.

اضافه تشبیهی: کشتی طاقت.

ایهام تناسب: کلمه “بار” که در اینجا معنی دفعه می­دهد در معنای دوم :محموله، با کلمه کشتی تناسب دارد.

تناسب: کشتی، موج، تخته، ساحل.

بیت ششم:

سهل بـود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت
قـتـل صاحـب نظر آن است که قاتل برود

معنای بیت ششم:

اگر معشوق با شمشیری از روی خشم و سرزنش مرا می‌کشت برای من آسان و قابل تحمل بود، چرا که مرگ حقیقی صاحب‌نظر (عاشق) آن است که قاتل (معشوق) از پیش چشمانش برود.

نکات و معانی:

اضافه اقترانی: شمشیر عتاب.

استعاره: قاتل استعاره از معشوق.

سهل بود آنکه به شمشیر عتابم می کشت

بیت هفتم:

نه عجـب گــر بـرود قـاعـده صبر و شکیب
پـیـش هر چشم که آن قد و شمایل برود

معنای بیت هفتم:

جای هیچ­گونه شگفتی نیست که هر کس صورت و بالای معشوق را ببیند، صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد.

نکات و معانی:

شمایل: صورت.

بیت هشتم:

کس نـدانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مـگـر آن کس که به شهر آید و غافل برود

معنای بیت هشتم:

هیچ­کس را در این شهر نمی‌شناسم که دچار عشق تو نباشد، مگر کسی که وارد این شهر شود و در حالی­که نادان و غافل است شهر را ترک کند.

بیت نهم:

گـر همه عمـر نداده‌ست کسی دل به خیال
چـون بـیـایـد بــه سـر راه تو بی‌دل برود

معنای بیت نهم:

اگر کسی پیدا شود که در تمام عمر عاشق هیچ صورتی نشده باشد، اگر بر سر راه تو قرار بگیرد عاشق و دلداده‌ی تو خواهد شد.

نکات و معانی:

خیال: صورت، تصویر.

بیت دهم:

بـنـمای کـه صـبـر از دل صـوفی ببری
پـرده بــردار کــه هـوش از تن عاقل برود

معنای بیت دهم:

چهره‌‌ی زیبای خود را نشان بده تا انسان عارف صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد، و خود را آشکار ساز تا عقل و هوش انسان دانا بر باد رود.

نکات و معانی:

روی نمودن و پرده برداشتن: کنایه از خود را آشکار ساختن.

بیت یازدهم:

سـعـدی ار عشـق نبازد چه کند ملک وجود
حـیـف بـاشد کـه همه عمر به باطل برود

معنای بیت یازدهم:

اگر سعدی عاشقی نکند ملک عالم وجود را برای چه می‌خواهد؟ جای افسوس و دریغ است که آدمی عمر خود را به بیهودگی بگذراند و عاشق نشود.

نکات و معانی:

اضافه تشبیهی: ملک وجود.

بیت دوازدهم:

قـیـمت وصــل نـدانـد مگــر آزرده هجـر
مانــده آسـوده بخسـبد چو به منزل برود

معنای بیت دوازدهم:

تنها انسانی که درد و رنج هجران و دوری از معشوق را تجربه کرده است ارزش و قیمت وصال را درک می‌کند، انسان خسته و رنجور وقتی به منزل و مقصد خود می­رسد در کمال آرامش خواهد خوابید.

نکات و معانی:

مانده: خسته، رنجور.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت