مـن چـرا دل بــه تــو دادم کـه دلـم میشکنی یـا چـه کـردم کـه نـگـه بـاز به من مینکنی دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست تــا نـدانـنـد حـریـفـان کـه تـو منظور منی دیـگـران چـون بـرونـد از نـظــر از دل بــرونـد تـو چـنـان در دل مـن رفته که جان در بدنی تــو هـمــایی و مــن خـسـتـه بـیـچاره گدای پـادشـاهی کـنـم ار سـایــه بـه مـن برفکنی بـنـدهوارت بـه سـلـام آیـم و خـدمـت بـکـنـم ور جـوابـم نـدهـی مـیرسـدت …
دسته: سعدی
خبــرت خــرابـتــر کــرد جـراحـت جـدایی چـو خـیـال آب روشـن کـه به تشنگان نمایی تـو چه ارمغانی آری کـه بـه دوستـان فرستی چـه از این بـه ارمغـانی که تو خویشتن بیایی بشدی و دل بـبـردی و بـه دست غم سپردی شـب و روز در خیـالـی و نـدانـمـت کـجـایی دل خویش را بگفتـم چو تو دوست میگرفتم نـه عـجـب کـه خوبـرویـان بـکنـنـد بیوفایی تو جفـای خـود بکـردی و نـه مـن نمیتوانم کـه جـفـا کـنــم ولـیـکن نـه تـو لایق جفایی چه کنـنـد اگــر …
گفتـمـش سـیـر بـبـیـنـم مگـر از دل برود وآن چنـان پای گرفتهست کـه مشکل برود دلـی از سـنـگ بـبـایـد بــه سـر راه وداع تـا تحـمـل کنـد آن روز کــه محـمل برود چـشـم حسـرت بـه سر اشـک فرو میگیرم کــه اگــر راه دهــم قــافـلـه بر گِل برود ره ندیـدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچـو چشمی کـه چراغش ز مقابل برود موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست کـه عجـب دارم اگـر تخته به ساحل برود سهل بـود آن که …
ای سـاربـان آهـسـته رو کـآرام جـانـم میرود وآن دل کـه بـا خــود داشـتم با دلستانم میرود مـن مانـدهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گـویــی که نیـشی دور از او در استخوانم میرود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پـنـهان نـمیمـانـد که خـون بـر آستـانم میرود محمل بـدار ای سـاروان تنـدی مکن با کاروان کـز عـشـق آن سـرو روان گـویــی روانـم میرود او مـیرود دامن کشان مـن زهر تنهایی چشان دیـگـر مپـرس از مـن نشان …
سخـن عشق تـو بیآنـکه بـرآیـد به زبانم رنـگ رخسـاره خبــر میدهـد از حــال نهانم گاه گـویم کـه بنـالـم ز پـریـشـانی حـالم بازگویـم که عیـان است چـه حاجت بـه بیانم هیچـم از دنیی و عقبی نبـرد گوشـه خاطر که به دیدار تو شُغل است و فراغ از دو جهانم گر چُنان است که روی مـن مسکین گدا را بــه در غیــر بـبـیـنـی ز در خـویـش بـرانـم من در اندیشه آنـم که روان بـر تو فشانم نــه در انــدیشه که خـود را …
معنی و شرح غزل گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل سعدی …
از کودکی علاقه زیادی به غزل "هر که دلارام دید..." داشتم به ویژه زمانی که با صدای دلنشین جلال الدین منبری همراه می شدم و در درون خویش زمزمه می کردم. شما را به خواندن این غزل زیبا دعوت می کنم. …